بد نيست به نكتهاي اشاره كنم كه همين الان به خاطرم رسيد. پس از شلوغيهاي بعد از انتخابات سال 88، جواني بود كه من او را ميشناختم و شنيدم كه او هم در اين قضايا و در تظاهرات و اعتراضات و كارهاي پشت صحنه بسيار فعال است. يك روز با او قرار گذاشتم و به دفتر من آمد و با او صحبت كردم و گفتم:« اين حرفهايي كه زده ميشود و اين ادعاي تقلب در انتخابات، كلاً دروغ است و من اگر مطمئن نبودم، وارد ميدان نميشدم. از ميان اين حرفهايي كه در سايتها و خيابانها و تلويزيونهاي خارجي ميزنند، دروغ بودن يكي را خيلي راحتتر ميتوانم به تو اثبات كنم و آن حرفهايي است كه راجع به آقا مجتبي ميزنند. ميخواهي همين الآن و بدون قرار قبلي، دست تو را بگيرم و به منزل دخترم ببرم و بگويم مهمان دارم و تو ببيني كه آقا مجتبي با 40 سال سن چه طوري زندگي ميكند؟ بيا برويم تا ببيني كه زندگي ايشان به مراتب از زندگي يك كارمند متوسط شهرستاني سادهتر است و آپارتماني كه ايشان دارد با هيچ يك از خانههاي اين آقاياني كه خودشان را وسط انداخته و ادعاي تقلب را ساختهاند قابل مقايسه نيست. شما حتماً اين شايعه را شنيدهاي كه 1.5 ميليون پوندي كه بانكهاي انگليس مسدود كردهاند، متعلق به آقا مجتبي است! يا داستان كاميون پر از شمش طلا را كه به تركيه رفته و گفتند متعلق به ايشان بوده است، حتماً شنيدهاي. اثباتش كاري ندارد. سرزده و همراه هم ميرويم و زندگي آقا مجتبي را ببيني.» البته آن جوان حرفم را قبول كرد، چون مرا ميشناخت و گفت: «ميدانم اين حرفها دروغ است.» گفتم: «پس بقيه حرفها را هم به همين شكل قياس كن. خارجيها چون ميدانند مردم ايران نسبت به زندگي رهبرانشان حساس هستند، اين دروغها را جعل ميكنند تا بين مردم و نظام فاصله بيندازند.»